کسی دیگه تو اون دیار رخت عروسی ندوخت...
هر وقت خیلی غمگینم، به این فکر میکنم که اگر فلان اتفاق توی زندگیم نمیافتاد/میافتاد یا فلان آدم توی زندگیم وارد میشد/خارج میشد/میموند، زندگیم چطوری میشد؟! هر اتفاقی رو چند بار پس و پیش میکنم و وقتی به این نتیجه میرسم که هیچ فرقی نمیکرد، ذهنم شروع میکنه به عقبگرد و اونقدر آدمها و اتفاقات رو پس و پیش میکنم که میرسم به اولین روزهایی که حضورم توی این دنیا رو به یاد میارم...
جدیدا به این نتیجه رسیدم واقعا مشکل از تولد و شخصیت من نیست. این زندگی با فرهنگ و سواد و رفتارهای ایرانی همیشه همین بود و حتی اگر هزار تا اتفاق پاک میشد، هزار تا اتفاق مثل همونها میافتاد. باید چیزهایی خیلی قبل و خیلی قبلتر از تولد من درست میشد که شاید امروز من و تمام آدمهایی که توی زندگیم بودن، میتونستیم آدمهای خوشحالتری باشیم...