گاهی جای جواب، نباشی جوابه...
نمیدونم چرا هیچوقت و هیچوقت به "قواعد بازی" به اندازهای که باید توجه میشد، توجه نشده؛ برای مثال، برای من خیلی جالبه که توی شطرنج، تو فقط وقتی برنده محسوب میشی که "شاه" رو توی وضعیت کیش و مات قرار بدی یا وقتی میتونی توی حکم برنده باشی که با کمک ورقهای حکم و ورقهای باارزش هفت دست بگیری. اگر در نظر بگیریم فردا روزی، یک نفر اومد و مدعی شد تو بازی رو اشتباه متوجه شدی، آیا تو بازیهایی رو که با قواعد اشتباه بازی کردی، هنوز "بازی" حساب میکنی یا کلا شک میکنی بازی کردی؟! مثلا فرض کن اون مدعی شد، تو وقتی میتونی توی شطرنج برنده باشی که تمام سربازهای طرف مقابل رو بزنی یا وزیر رو توی حالت کیش و مات قرار بدی یا مثلا توی حکم وقتی دست مال توئه که از ورقهای حکم یا ورقهای باارزش استفاده نکنی یا مثلا وقتی برنده محسوب میشی که به جای هفت دست، نُه دست بگیری، تکلیف "پیروزی"های تو چی میشه؟
توی جهانی که همه چیز به اعتبار تعریف انسان معنا میگیره، ما چطور میتونیم به داشتهها و پیروزیهامون مطمئن باشیم و بهشون افتخار کنیم و باهاش حالمون خوب باشه؟ از اون بدتر، چطور میتونیم مطمئن باشیم تمام این مدت، درست زندگی کردیم و وقتی که تلف کردیم، "زندگی" محسوب میشه؟